قضایای بنیادی هومنز (2)
3. قضیه ارزش(Value Proposition)؛ [ادامه قضیه ارزش] از نظر او همين كه شخص عملي را انجام مي دهد، نشان دهنده اين موضوع است كه «ارزش نتيجه عمل براي او بالاتر از صفر است.» پاداش يا تنبيه
نويسنده: زینب مقتدایی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
3. قضیه ارزش(Value Proposition)؛ [ادامه قضیه ارزش] از نظر او همين كه شخص عملي را انجام مي دهد، نشان دهنده اين موضوع است كه «ارزش نتيجه عمل براي او بالاتر از صفر است.» پاداش يا تنبيه دريافت كردن، بستگي به نتيجه عمل شخص دارد، در صورت مثبت بودن نتيجه عمل، پاداش و در صورت منفي بودن نتيجه عمل، تنبيه دريافت مي شود. «نقطه صفر جايي است كه شخص نسبت به نتيجه عملي كه انجام مي دهد، بي اعتناست.» از سوي ديگر دو نوع تنبیه وجود دارد، تنبيه ذاتي و تنبيه براي جلوگيري از پاداش. همان طور كه ذكر شد، هومنز همواره بر عدم استفاده از تنبيه به عنوان ابزاري براي حذف يك عمل يا ايجاد يك عمل ديگر تأكيد مي كرد.
قضیه ارزش این واقعیت را روشن میکند که افراد گوناگون برخی پاداشها را برای رفتارهای خاص ارزشمندتر از برخی دیگر میدانند. فردی که شنبهها از تماشای مسابقه فوتبال امریکایی بین تیمهای دانشگاهی لذت بسیار میبرد احتمالاً شنبهها از کارهای دیگری که میتواند انجام دهد صرف نظر میکند. احتمالاً برای کسی که علاقه چندانی به ورزش ندارد ماندن در خانه و تماشای فوتبال در تلویزیون به اندازه لذت بردن از محرکهای موجود در بیرون از خانه ارزش ندارد.
بنابراین می توان گفت؛ فردی که عملش از جانب فردی دیگر با ارزش تلقی میشود، احتمال آن که عمل خود را که موجب پاداش شده است تکرار کند، بیشتر خواهد بود. از این رو، فردی که برای معاشرت با دیگری ارزش بسیاری قائل است، احتمال آن که اقدام به رفتاری کند که دلخواه دیگری است بسیار زیاد است. هومنز به سرعت دریافت که این قضیه نیاز به اصلاح دارد، چرا که اگر یک فرد برای معاشرت با دیگری ارزش بسیاری قائل باشد و آن دیگری نیز همواره با او باشد، ممکن است در او حس اشباع ایجاد شود. پس میزان ارزش، پاداشها را تغییر میدهد. ارزش مورد نظر همواره ارزش واحد مشخصی از پاداش است، صرف نظر از نوع آن. این ارزش متغیر ممکن است شکلی مثبت داشته باشد یا منفی. پاداشها نتیجه رفتارهای افراد هستند که ارزش مثبت دارند و تنبیهها نتیجه رفتارهاییاند که ارزش منفی دارند. کنشی که در نتیجه آن، فرد با خطر تنبیه شدن رو به رو نشود، خود به منزله پاداش برای فرد است و احتمال آنکه در آینده تکرار شود را بیشتر میکند. تنبیه، یا تهدید به تنبیه، به طور بالقوه میتواند از عوامل مؤثر در ایجاد انگیزه برای انجام کنش باشد.
4. قضیه محرومیت و اشباع (Deprivation-Satiation Proposition)؛ هر اندازه فرد در گذشته نزدیک، نوع خاصی از پاداش را بیشتر دریافت کرده باشد، بههمان اندازه واحدهای بعدی آن پاداش برای وی ارزش کمتری دربر خواهد داشت. پس «یک شخص هر چه در گذشته نزدیک پاداش معینی را بیشتر دریافت کرده باشد ، همان پاداش در آینده برایش کم ارزشتر خواهد شد». در یک اداره،شخص دیگری ممکن است به خاطر بده بستان مشورت چندان به یکدیگر پاداش داده باشند که آن پاداش ها دیگر برایشان ارزشی نداشته باشد. در اینجا عامل زمان نقش تعیین کننده ای دارد، اگر پاداش های معین طی فواصل زمانی طولانی داده شود، احتمال کمتری دارد که انسان ها از آن سیر شوند. در اینجا هومنز دو مفهوم اساسی دیگر را مطرح می کند که عبارتند از: خسارت و سود. خسارت در هر رفتاری با پاداش هایی مشخص می شود که یک کنشگر در فواصل معین یک کنش از دست می دهد. سود در تبادل اجتماعی، با تعداد بیشتر دریافت پاداش در مقایسه با میزان خسارت، مشخص می شود. این دو مفهوم هومنز را وا داشتند تا قضیه محرومیت- سیری را دوباره قالبریزی کند، به این صورت که :«هر چه یک شخص در نتیجه ی یک عمل سود بیشتری کسب کرده باشد ،احتمال بیشتری می رود که آن عمل را دوباره انجام دهد». با توجه به قضيه ارزش، هر چه پاداش زياد دريافت شود، از ارزش آن پاداش براي شخص كاسته مي شود. در واقع قضيه محروميت به اين مسأله اشاره دارد كه «اگر كسي ياد بگيرد نوع خاصي از پاداش را ارزشمند بشمارد، اما در گذشته آن را كمتر دريافت كرده باشد، دچار محروميت شده است. بنابراين ارزش پاداش براي او زياد شده و او بيشتر مي خواهد آن عمل را انجام دهد». با انجام عمل و رسيدن به پاداش، در صورتي كه دريافت پاداش زياد شود از ارزش پاداش كاسته مي شود، در اين حالت، پاداش هاي ديگري به طور نسبي براي فرد ارزشمند مي شود. اما در اين جا مسأله خسارت يا هزينه و سود نقش مهمي دارد. چرا كه برخي اعمالي كه براي انسان پاداش به همراه مي آورد براي وي به طورهمزمان مجازاتي نيز به همراه دارند. علاوه بر اين صرف نظر كردن يك شخص از پاداشي خاص در حكم ضرر و زيان براي آن شخص است. زماني كه شخص مي خواهد عملي را انجام دهد آن نوع عمل را براي انجام دادن برمي گزيند كه نسبت به ساير اعمال پاداش زيادتر و هزينه كمتري داشته باشد. «اضافه پاداش دريافتي فرد از عمل نسبت به هزينه آن عمل، سود يا پاداش خالص آن عمل است». هر چه سود عملي زيادتر باشد احتمال تكرار آن بيشتر است و هر چه هزينه عملي زياد شود، احتمال تكرار آن كاهش مي يابد. و اگر سود هزينه و عمل برابر باشد، احتمال تكرار هر دو عمل، برابر خواهد بود و اگر پاداش و هزينه عملي مشخص نباشد، فرد دچار اضطراب مي شود و ممكن است نتواند هيچ عملي انجام دهد. صرفنظركردن از عملي براي انسان ها تنها زماني امكان دارد كه فعاليت ديگري كه متضمن پاداش است را جايگزين آن كند و در صورت نبودن جايگزيني كه داراي پاداش است، فرد كاري كه حتي ارزش مطلق كمتري دارد را انجام خواهد داد.
بنابراین رفتاری که فرد بابت آن دائماً پاداش میگیرد منجر به آن میشود که پاداش فوق ارزش خود را از دست بدهد، زیرا سهل الوصل تصور میشود (این ایده با تفکرات زیمل منطبق است). مثلاً، درست کردن یک آدم برفی در ماه نوامبر در غرب ایالت نیویورک مایهی سرگرمی است، اما در ماه مارس، پس از پنج ماه بارش برف این کار ارزش چندانی ندارد. در مورد جنبه محرومیت این قضیه میتوان گفت، چنان چه فردی مدتها از دستیابی به پاداش دلخواهش بی نصیب بماند. علاقهاش را از دست میدهد، و در پی دستیابی به پاداشهایی دیگر، از منابعی دیگر برمیآید. هومنز این امر را تغییر در نوع عمل مینامد. اعمال انسان در قالبهای غیر قابل تغییر و استاندارد شده مبادله صورت نمیگیرند، بلکه برای دستیابی به سود و پاداش بیشتر تغییر میکنند. به علاوه هومنز به تفصیل شرح داده است که قضیه محرومیت - اشباع چندان دقیق نیست. طبق این قضیه ارزش پاداش مورد نظر به مدتی بستگی دارد که از آخرین دفعهی دریافت پاداش گذشته است. غذا از جمله چیزهایی است که افراد به سرعت از آن سیر میشوند، اما خیلی زود مجدداً ارزش خود را به دست میآورد؛ در عوض، بیشتر مردم اشتهایی سیری ناپذیر برای پول، قدرت، ارضای جنسی و کسب منزلت دارند.
بنابر قضیه محرومیت- اشباع، ارزش محرک متأثر از دسترس پذیری آن است. برای مثال، در میانه فصل حتی علاقه مندترین تماشاچی به نقطهی اشباع میرسد و حد مشخصی از تماشای اضافی فوتبال، در تمام طول شنبه هر هفته، کمی زیادی به نظر میرسد و دیگر آن قدر ارزشمند به حساب نمیآید. در نتیجه، کارهای دیگر به نظر جذابتر میرسند. اما در آغاز فصل فوتبال، برای تماشاگرانی که ماهها از دیدن مسابقات محروم بودهاند، مسابقاتی که در پیش است بسیار با ارزش خواهد بود. مسابقات پایان فصل هم برای آنان، چون فصل را رو به اتمام میبینند، با ارزش است. به علاوه، مسابقات پایان فصل برای تماشاگران ارزشمندتر است، چرا که موضوع قهرمانی و جام حذفی مطرح است. این نکته نشان میدهد که برخی مسابقات، به علت معنای نمادین آنها، ارزشمندتر از برخی دیگر تلقی میشوند. مسابقات قهرمانی و مسابقاتی که بین دو تیم رقیب انجام میشود همیشه ارزش بیشتری، در مقایسه با سایر مسابقات معمولی که طی فصل مسابقات برگزار میشوند، دارند.
ضرب المثل قدیمی «دوری و دوستی» در همین مورد مصداق پیدا میکند. افراد غالباً قدر دیگران را نمیدانند، به ویژه کسانی را که مرتباً با آنها در تماساند. چنان چه مدتی از شخص یا چیز عزیزی دور بمانیم، اشتیاقمان به آن فرد یا چیز بیشتر میشود. ما حتی قدر حیوانات خانگی را نیز نمیدانیم، اما وقتی پس از مدتی به خانه بازمیگردیم هم حیوان و هم ما از دیدن یکدیگر خوشحال میشویم. تعداد مثالها برای تصدیق اعتبار این قضیه هم تقریباً بی شمار است.
5. قضیه پرخاشگری و تأیید (Aggression-Approval Propositions)؛ هرگاه یک شخص از کنش خود پاداشی را که انتظار دارد بهدست نیاورد و یا تنبیهی را دریافت دارد که انتظارش را ندارد، خشمگین خواهد شد و در چنین موقعیتی احتمال بیشتری دارد که از خود رفتار پرخاشگرانهای نشان دهد و نتيجه چنين رفتاري براي او اهميت زيادي دارد. رفتار پرخاشگرانه ابتدا ممكن است به طور خودكار و در پاسخ به شكست در دستيابي به پاداشي رخ دهد، اما اگر آن رفتار پرخاشگرانه پاداشي به همراه آورد، شخص آن را مي آموزد و تكرار مي كند.
در همان مثال اداره، اگر شخص راهنمايي مورد انتظارش را از ديگري دريافت ندارد و يا ديگري تحسين مورد انتظارش را از شخص دريافت نکند، احتمالاً هر دو عصباني خواهند شد. ما با مشاهده مفاهيم ناکامي و خشم در کار هومنز غافلگير مي شويم، زيرا به نظر مي رسد که اين مفاهيم به حالت هاي ذهني اشاره دارند. در واقع، هومنز قضيه زير را کاملاً مي پذيرد: «هرگاه يک شخص چيزي را که انتظار دارد به دست نياورد، مي توان گفت او با ناکامي روبرو شده است. اما يک رفتارگراي ناب به هيچ وجه به مفهوم چشمداشت اشاره اي نمي کند، زيرا اين واژه... به حالتي از ذهن اطلاق مي شود». هومنز در ادامه بحثش استدلال مي کند که ناکامي در مورد چنين چشمداشت هايي لزوماً «تنها» به يک حالت دروني اشاره ندارد. اين مفهوم همچنين مي تواند به «رويدادهاي کاملاً بروني» نيز اطلاق شود، رويدادهايي که نه تنها براي خود شخص بلکه براي بروني ها نيز قابل مشاهده هستند. در حالي که قضيه الف (پرخاشگری) تنها به هيجانات منفي اشاره دارد، قضيه ب (تأیید) به هيجانات مثبت تر مي پردازد. بخش دوم قضيه مربوط به تأييد است: و هرگاه شخصی پاداش مورد انتظارش را بهدست بیاورد، بهویژه اگر پاداش بیش از حد چشمداشتش باشد، یا با تنبیه مورد انتظارش روبرو نشود، احساس خرسندی خواهد کرد، در این صورت، احتمال بیشتری میرود که آن شخص رفتار تأییدآمیزی از خود نشان دهد و نتایج رفتارش نیز برایش ارزشمندتر میشود. تأييد همچون پرخاش مي تواند آموختني و ارادي شود. هم اين قضايا در ارتباط متقابل با همديگر عمل مي كنند و به نوعي نظامي از قضايا را شكل مي دهند. هر يك از اين قضايا تنها اگر در شرايط برابر باشند درست عمل خواهند كرد. زيرا در ارتباط با هر قضيه، تعيين ساير شرايط و اينكه آن شرايط چه باشند و در كجا باشند و در چه حالتي با هم برابر باشند به وسيله قضايايي ديگر مشخص مي شود.
براي مثال، در همان اداره هنگامي که شخص راهنمايي مورد انتظارش را به دست مي آورد و ديگري نيز تحسين مورد انتظارش را دريافت مي کند، هر دو خرسند مي شوند و احتمال تکرار بده و بستان بيشتر مي شود. در اين حالت، راهنمايي و تحسين براي هر دوي آن ها ارزش مندتر مي شود.
پس در این قضیه، هومنز میگوید: شکست در دریافت پاداش موجب بروز عصبانیت میشود. بدین معنی که کنشگر انتظار دارد، پاداش دریافت کند؛ در حالیکه مجازات میشود. بنابراین رفتار پرخاشگرانه بروز میدهد. در مقابل، اگر کنشگر در مقابل رفتار خود، پاداشی بگیرد که انتظار آن را نداشته است، رفتاری تأییدآمیز از خود نشان میدهد.» بهعقیده هومنز، هر رفتاری که پاداشی را در پی داشته باشد، گرایش به بسط موقعیتهای مشابه دارد. برای مثال اگر کسی بر اثر فعالیت در یکی از رشتههای بازرگانی، سود برده باشد، گرایش به این دارد که در رشتههای دیگر بازرگانی نیز سرمایهگذاری و فعالیت کند. در واقع هر رفتاری از فرد که پیامد مثبت و موفقیتآمیزی داشته باشد، گرایش به حرکت بهسوی رفتارهای مشابه دارد و آمادگی آن فرد را برای انجام رفتارهای همانند بیشتر میسازد.
اصل عدالت توزیعی در همین مورد به کار میرود. غالباً افراد مختلف پاداشهای یکسانی کسب نمیکنند؛ این امر موجب سرخوردگی میشود. مثلاً، دانش آموزانی که میانگین نمرات سال تحصیلیشان یکسان است، انتظار دارند امتیاز یکسانی هم داشته باشند و کارگرانی که کار یکسانی دارند، انتظار دارند دستمزد یکسان هم داشته باشند. هومنز توضیح میدهد، کسی که احساس میکند سرش کلاه رفته است، (درک نامنصفانه بودن عدالت توزیعی)، احتمالاً رفتاری هیجانی از خود نشان میدهد که آن را عصبانیت مینامیم. کسی که زبانی ناعادلانه را تحمل میکند، حداقل میآموزد که شکایت کند.
امروزه پژوهش در مقوله عدالت توزیعی رایجتر و ثمربخشتر شده است. از نظر یانت و مولر، «تلقی افراد از عدالت- آن مقدار از بی عدالتی موجود در یک موقعیت که افراد آن را درک میکنند- تأثیر پاداشها را (بنابر آن چه که افراد به طور مطلق و نسبی منصفانه میدانند) بر واکنش هیجانی افراد در برابر بی عدالتی تعدیل میکند». آنان نشان دادهاند که تلقی افراد از عدالت در فرایند ارزیابی عدالت نقش میانجی را ایفا میکند. یافتههای ایشان مستلزمات سودمندی برای فهم فرایندهای عدالت است. ارزش این اطلاعات برای بخشهای منابع انسانی در سازمانها، حین رسیدگی به اختلافات میان کارمندان و روحیهی پایین آنها، بسیار زیاد است. بهطور خلاصه، هومنز سعی دارد قضایای نظریه مبادله را در تبیین انواع رفتارهای اجتماعی، اعم از رفتارهای ساده بین دو نفر یا رفتارهای نهادیشده بسیار پیچیده گروهی بهکار گیرد و از طریق استنتاج منطقی، پدیدههایی مانند تأثیر افراد بر یکدیگر، قدرت، احترام، رقابت و همنوایی را تبیین کند. همچنین او با تکیه بر تحقیقات محققین، قضایای استنتاجی، خود را معتبر میسازد و اعتبار روش خود را در تحلیل ساخت گروههای ویژه نشان میدهد». به طور كلي مطلب اصلي نظريه هومنز اين است كه انسان ها دست به عمل خاصي مي زنند، تا به پاداش معيني دست يابند و يا از هزينه و خسارتي رها شوند. بعضي از پاداش ها مثل غذا حالت زيستي داشته و براي زندگي انسان حياتي است و برخي ديگر آموختني هستند. علاوه بر اين، انسان ها رفتار خود را از ديگران تقليد مي كنند و رفتارهايي را كه پاداش در برداشته باشد، تكرار مي كنند، هر چه از پاداش خاصي محروم شوند، هم آن پاداش برايشان بسيار ارزشمند مي شود و هم آن ها ميل زيادي به انجام عمل براي رسيدن به آن پاداش دارند.
نظریه هومنز را می توان به عنوان نظری خلاصه کرد که کنشگر را یک سود جوی عاقل می انگارد. به هر روی، او نتوانسته بود حالت های ذهنی یا ساختار های پهن دامنه را از نظام فکری خویش کاملاً ریشه کن کند. برای مثال وادار به پذیرش این نکته شده بود که تاریخ نهادی در رفتار فردی تفاوت هایی ایجاد می کند. هومنز پذیرفته بود که در مورد آگاهی، نیاز به روانشناسی بسیار توسعه یافته تری داریم. هومنز با وجود چنین پذیرش هایی، همچنان یک رفتار شناس باقی ماند، رفتار شناسی که پیگیرانه در سطح فردی کار می کرد و معتقد بود که اگر رفتار اجتماعی بنیادی را به درستی درک کنیم، ساختار های پهن دامنه را بهتر در خواهیم یافت. او به این نتیجه رسید که فراگردهای تبادلی در سطح فردی و اجتماعی «یکی» اند هر چند قبول داشت که در سطح اجتماعی «شیوه ی ترکیب این فراگردهای بنیادی، پیچیده تر است».
منابع مقاله :
- کوزر، لوئیس و روزنبرگ، برنارد(1383)، نظریههای بنیادی جامعهشناختی، فرهنگ و ارشاد، تهران: انتشارات نی، چاپ دوم.
- اسکیدمور، ویلیام(1372)، تفکر نظری در جامعه شناس، ترجمه علی محمد حاضری ودیگران، تهران: انتشارات سفیر، چاپ اول.
- اچ ترنز، جاناتان(1382)، ساخت نظریه جامعهشناختی، ترجمه عبدالعلی لهسائیزاده، شیراز: انتشارات نوید شیراز، چاپ اول.
- ریتزر، جورج(1374)، نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: انتشارات علمی، چاپ سیزدهم.
- ريتزر، جورج؛ گودمن، داگلاس جي(1390)، نظريه جامعه شناسي مدرن، ترجمه خليل ميرزايي و عباس لطفي زاده، تهران: انتشارات جامعه شناسان، چاپ اول.
- دیلینی، تیم(1388)، نظریههای کلاسیک جامعهشناسی، ترجمه بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی، تهران: انتشارات نی، چاپ دوم.
- آزادارمکی، تقی(1381)، نظریههای جامعهشناسی، تهران: انتشارات سروش، چاپ دوم.
- ادیبی، حسین؛ انصاری، عبدالمعبود (1358)، نظریه های جامعه شناسی، تهران: انتشارات جامعه، چاپ اول.
- توسلی، غلام عباس(1370)، نظریه های جامعه شناسی، تهران: انتشارات سمت، چاپ دوم.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}